- پهن تن
- پهن اندام
معنی پهن تن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه تن آهنین دارد
آل کساء
پاکیزه تن پاک بدن، پارسا پا کجامه عفیف مقابل ناپاک تن، نیک اندام نیکو اندام نیکچهر
پهن کردن پهنا ساختن
پهن گردیدن پهن شدن
گسترده شدن، پخت شدن، پهن شدن، منبسط شدن
آنکه سری پهن دارد افطح
پهناندام: صیادی سگی معلم داشت ازین پهن بری باریک ساقی
پاکیزه تن، کسی که تن و بدنش آلوده نباشد، کنایه از پارسا، عفیف، کنایه از نجیب و اصیل، کنایه از نیکواندام
در اسلام حضرت رسول (ص) و علی بن ابی طالب (ع) و حضرت فاطمۀ زهرا (س) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع)، پنج تن آل عبا
ماژ تن آنکه به لهو و لعب پردازد: در بار و مشکریز و نوش طبع و زهر فعل جان فروز و دلگشا و غمزدا و لهو تن، (منوچهری. چا. د. 73)
((~. تَ))
فرهنگ فارسی معین
پنج تن آل عبا، خمسه آل عبا، خمسه طیبه، مراد محمد رسول الله (ص)، علی (ع)، فاطمه (س)، حسن (ع)، حسین (ع) است
وزن اجزای آزاد موسیقی، از ارکان تقطیع، نغمه سرود
در علم عروض معیاری برابر دو هجای بلند، تن تنن، تن تننا، کنایه از نغمه، سرود، آواز، برای مثال به چنگ و تن تن این تن نهاده ای گوشی / تن تو تودۀ خاک است و دمدمه ش چو هواست (مولوی۲ - ۱۱۴۵)
بزحمت نفس کشیدن بر اثر خستگی و تلاش بسیار